سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
وصیت شهدا
وصیت شهدا
آمار و اطلاعات

بازدید امروز :2
بازدید دیروز :18
کل بازدید :5886
تعداد کل یاد داشت ها : 16
آخرین بازدید : 04/2/1    ساعت : 12:4 ص
درباره وبلاگ
ابر برچسب ها
امکانات دیگر

جشن های 2500 ساله

در آن برهه از زمان ، وضع اقتصادی کشور خیلی وخیم بود . فقر و بدبختی سایه شومی بر سر مردم افکنده بود . عموم مردم هیچ دلخوشی از حکومت و حاکمان نداشتند چه برسد به این که بخواهند برای آنها جشن بگیرند . به عبارتی جشن و سرورهای ویژه  شاه و درباریان بود و بس.


روحانیون مبارز که در منابر خود بر ضد شاه و دولت او سخن می گفتند ، به مسئله جشن های 2500 ساله پرداختند و آن را نشانه اشرافی گری و فرعون سنتی قلمداد نموده ، به شدت شاه و دربار را تخطئه می کردند .


در یکی از منابر مهمی که خطیب آن به شدت به این مسئله انتقاد کرد و من در آن حضور داشتم ، منبر مرحوم آقای فلسفی بود ؛ یکی از برادر زاده های حضرت امام مرحوم شده بود . انقلابیون تهران تصمیم داشتند هم اعلامیه ای در روزنامه چاپ کنند و به امام تسلیت بگویند و هم مجلس ختم مهمی برگزار کنند . آقای فلسفی برای منبر دعوت شد ، این در حالی بود که یکی دو هفته به شروع جشنهای 2500 ساله مانده بود . از خطیب خواسته شد که به موضوع اشاره کرده ، علیه آن و دیگر برنامه های غلط دولت دست به افشاگری و بیدارباش عمومی بزند .


روز موعود مسجد ارک تهران خیلی زود از جمعیت پر شد ( چه بسا افراد زیادی فقط برای استماع مطالب سیاسی آقای فلسفی و آگاهی از اوضاع و احوال اجتماعی آمده بودند ). آیت الله طالقانی هم آمده بود . او به جایگاه خاص علما نرفت و در میان جمعیت نشست . من در نزدیکی او قرار داشتم . چهره اش نشان می داد که چقدر مشتاق است ببیند آقای فلسفی چگونه سخنرانی می کند و تا چه اندازه به دولت و برنامه هایش حمله می کند .


آقای فلسفی طبق معمول ، ابتدا خیلی هنرمندانه از فرهنگ و معارف اسلامی مطالب نغزی گفت و مستمعین را به وجد آورد . حکومت زورگوریان دوره های مختلف و نیز سلسله  هخامنشیان را مرور و از آنها انتقاد کرد .آن گاه خطاب به حاکمان وقت چنین گفت : « حالا پروریی و بیحیایی شما به جایی رسیده است که یک زردشتی را در مقابل رسول اکرم (ص) علم می کنید ؟ معلوم است که ریگ به کفش شماست . اگر ریگ به کفش شما نبود ، این قدر کوروش کوروش نمی کردید . این قدر سلسله های پاشادهان را به رخ این ملت حقیر نمی کشیدید...»


آقای فلسفی منبر خود را با توصیف و تعریف شخصیت پیغمبر اسلام (ص) ادامه داد و ضمن بیان این فرمایش حضرت (ص) « طلب العلم فریضة علی کل مسلم و مسلمه » ، درباره  اهمیت علم و دانش و همگانی بودن آن در جامعه اسلامی بحث کرد . سپس اشعاری را از شاهنامه  فردوسی از جیب درآورد و گفت این شاهنامه که دیگر درباره  خود شما و امثال شماست و آن را قبول دارید و اشعاری از داستان آن پینه دوزی که در زمان انوشیروان می خواست بچه اش را به مدرسه بفرستد بر روی منبر خواند .


آقای فلسفی گفت : « شما دارید برای چنین افرادی جشن می گیرید. عده ای زورگو و مغرور و خود پسند ، یک مشت کافر و ضد علم و دانش ، مقابل اسلام ایستاده اند . » این منبر بسیار عالی از کار درآمد ، همه  حضار به هیجان آمده بودند ، آقای طالقانی در تائید و تشویق آقای فلسفی با صدای بلند آفرین و بارک الله می گفت ... دل انقلابیون در آن روز خیلی شاد شد . همه فکر می کردیم از آن پس منبر فلسفی را تعطیل کنند ، ولی چنین نشد .

http://www.erfan.ir/article/article.php?id=14800


توسط : شرح یار |   نظر بدهید
      

علی (ع) فرمود : پیامبر خدا (ص) در ده روز پایانی ماه رمضان رختخوابش را جمع می کرد و در چادر شب می گذاشت و خانواده اش را شب بیست و سوم بیدار نگه می داشت

و به چهره آن هایی که خواب آلود بودند آب می زد.

و فاطمه(س) اجازه نمی داد هیچ کس از خانواده اش شب قدر بخوابند و به آن ها شام سبک می داد و خودش را از هنگام روز آماده ی مراسم احیا می کرد .

 و می فرمود : محروم کسی است که از برکت امشب محروم بماند.


توسط : شرح یار |   نظر بدهید
      

 

 

اگر باشد قرار آخر بمیرم 

نمی‌خواهم که در بستر بمیرم

خدایا کن شهادت را نصیبم 

که همچون اکبر و اصغر بمیرم

همی خواهم که همچون شمع سوزان 

  بریزم اشک و در آذر بمیرم

همی خون را بریزم بهر دینم 

چو مرغان شکسته پر بمیرم

همی خواهم برای حفظ قرآن 

برای یاری رهبر بمیرم

خمینی را ز جان یاری نمایم 

  براهش بی سر و پیکر بمیرم

همی خوانم که در فصل جوانی 

میان جبهه و سنگر بمیرم 

 


توسط : شرح یار |   نظر بدهید
      

ثروتمند زاده ای در کنار قبر پدرش نشسته بود و در کنار او هم فقیرزاده ای در کنار قبر پدرش بود.

ثروتمند زاده با فقیر زاده مناظره می کرد و می گفت: صندوق گور پدرم سنگی است و نوشته ی روی سنگ، رنگین است.مقبره اش از سنگ مرمر فرش شده و در میان قبر، خشت فیروزه به کار رفته است ولی قبر پدر تو از مقداری خشت خام و مشتی خاک، درست شده ، این کجا و آن کجا؟

فقیر زاده در پاسخ گفت : تا پدرت از زیر آن سنگهای سنگین بجنبد، پدر من به بهشت رسیده است!

(حکایت ها ی گلستان سعدی)


      

خداوند در حدیث قدسی می فرماید :

ای فرزند آدم

رزق و روزی تو هر روز فرا می رسد و تو بر آن غمگینی (با این که جای غم نیست ) و

حال آنکه از عمر تو هر روز کاسته می شود و بر آن غمگین نیستی.

 

هنگام سپیده دم خروس سحری دانی که چرا همی کند نوحه گری

یعنی که نمودند در آیینه صبح کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری


توسط : شرح یار |   نظر بدهید
      
<      1   2   3   4      >